سفارش تبلیغ
صبا ویژن

87/10/16
9:26 صبح

فرصت هایی که بر باد می رود!

بدست شروق (z_m) در دسته غزه، فلسطین، راهپیمایی، تحصن، عاشورا

بسم رب المخلصین


روز های عجیبی را پشت سر می گذاریم . روز هایی که چند سال دیگر به یک تاریخ تبدیل می شود .
اخبار را که دنبال می کنم می بینم  همه جا نام غزه است که می آید و جالب اینکه همه هم محکوم می کنند . اما معلوم نیست چرا دامنه حملات روز به روز گسترده و گسترده تر می شود .
حقیقت این است که اسلام دین پتانسیل هاست . پتانسیلی که اگر درست بهره برداری شود دنیا را به لرزه در می آورد . چند نوشته پیشتر به یک نمونه اشاره کرده بودم .
اگر کمی دقیق تر شویم بسیار از این نمونه ها پیدا می کنیم . عزیزی می گفت اگر فقط همان مسلمانانی که امسال فریضه حج را به جای آوردند به جای برگشتن به خانه هایشان به سوی گذرگاه رفح و غزه سرازیر شده بودند ، حتی بدون سلاح هم می توانستند مقابل صهیونیسم و یاران مترسک نمایش را بگیرند ...اما افسوس
فرصت که می گذرد تازه یادمان می افتد که چه کار ها که می شد کرد و نکردیم .
این روز ها می بینم که دل همه خون است . التهاب وجود همه را آکنده کرده . خیلی از دلها هوای رفتن دارند هوای پر کشیدن . شوخی که نیست همکیشانمان را دارند قتل عام می کنند ....اما نگاه ها ...
 همه می خواهیم یک کاری بکنیم اما نمی دانیم چه کار ، ختم قرآن می گیریم ، سوره حشر می خوانیم ، کمک های ملی و غیر مالی جمع می کنیم ، راهپیمایی می کنیم ، تحصن می کنیم و...
اما باز هم دلمان آرام نمی گیرد . هنوز یک اتفاق دیگر باید بیافتد ... اتفاقی که نمی دانیم چیست ؟

عاشورای حسینی در پیش است . حسینی که برای اصلاح انحراف حجش را ناتمام گذاشت و به کربلا شتافت . شاید وقت آن باشد که بنشینیم و فکر کنیم ظهر عاشورا چه کنیم که چند سال دیگر خود را در خیل حسینیان تاریخ امروز ببینیم ...
منتظر پیشنهاداتتان هستم
در پناه حق باشید

87/10/9
7:50 عصر

بغض ها که بشکند...

بدست شروق (z_m) در دسته غزه، فلسطین، راهپیمایی

بسم رب المخلصین

امروز من هم رفتم .
بعد از مدتها بی هیچ دوربین و ضبطی.
 قصد ثبت کردن هیچ چیز را نداشتم فقط رفته بودم تا ذره ای از بار سنگین بغضم را کم کنم و این حال را در بیشتر آنان که آمده بودند می شد دید. در فریاد هایشان ،در مشت های گره کردهشان و حتی در اشکهایشان
محرم آمد و ماه عزا شد
فلسطین صحنه کرب و بلا شد
خیلی سخت است که آکنده از خشم باشی و کاری از دستت بر نیاید جز اینکه در خیابان راه بیافتی و فریادی بزنی ، مشتی گره کنی و نهایتش پرچمی را به آتش بکشی ...
در راه نمی دانم چرا مرتب این رجز خوانی سردار کربلا در ذهنم چرخ می خورد:
ولله لو قطعتموا یمینی   انی احامی ابدا عن دینی
سوگند به خدا اگر دستانم را هم قطع کنید تا ابد از دینم حمایت می کنم
و از خودمی پرسیدم من برای حمایت از دین و همدینانم چه کرده ام؟
دلم هوای رفتن دارد . هوای حسینی شدن . هوای عباس شدن ...اما می ترسم از روزی که نسیم کربلا بوزد اما دل پای رفتن نداشته باشد...
امروز ندای هل من ناصر ... از سوی فلسطین می آید چند وقت پیش از سوی لبنان و خدا می داند چند وقت دیگر از کجا . هر چه که هست این ندا تا آمدن یار خواهد آمد و خدا کند که روزی ما هم فرصت لبیک گفتن پیدا کنیم
بگذار بغض هایمان را نگه داریم
بگذار دل ها را به نبستن عادت دهیم
بگذار اشکها را در چشم های خود حبس کنیم  که لبیک گفتن بغض سنگین و اشک پنهان و دل نابسته می خواهد


در پناه حق باشید






87/10/6
12:48 صبح

گفتمان از نوع امروزی !

بدست شروق (z_m) در دسته گفتمان، باران، تفاهم

بسم رب المخلصین

بی صدا باران را می دید و نمی شنیدش .
 بی نگاه باران را می شنید و نمی دیدش .
بی صدا در آرزوی شنیدن باران بود ، بی نگاه در آرزوی دیدنش.
قرار گذاشتند که همدیگر را در حسشان شریک کنند اما ...
بی نگاه باران را برای بی صدا تعریف کرد و بی صدا باران را برایش کشید !
و باز هم بی صدا در آرزوی شنیدن باران بود، بی نگاه در آرزوی دیدنش...!


پ.ن1: این داستانک رو تقریبا یک سال پیش نوشتم .ممکنه در قسمت داستان های صد کلمه ای خونده باشید !
پ.ن2:گر زحمتی نیست برداشت خود را از نوشته بالا بنویسید

در پناه حق باشید


87/9/29
12:4 صبح

غزه زخمی درد تفرقه

بدست شروق (z_m) در دسته غزه، وبلاگ، فلسطین، اسراییل

بسم رب المخلصین

چند وقتی است که درباره این موضوع فکر می کنم
پشت چراغ قرمز ها، در صف مترو و اتوبوس، در راه، حتی بعضی وقتها هم پشت میز کارم
اما هر چه فکر می کنم میبینم این مسئله دیگر با حرف حل نمی شود
هر چه هست عیب از مسلمانی ما مردمان آخر الزمان است . ما آدم هایی که در کشاکش حمله ها و تهدیدات دشمن هر روز به دنبال بهانه ای برای چند دسته ای تر شدن میگردیم .
اول شیعه و سنی می شویم. بعد عرب و عجم. همان عرب هم می شود عرب اینجا و عرب آنجا. عجم هم می شود فارس و ترک و ....
شاید به جای تمام حرفها و پند ها و موعظه ها وقت آن باشد که کسی بیاید و در گوشمان زمزمه کند

یا ایها الذین آمَنوا آمِنوا

شاید وقت آن است که از نو ایمان بیاوریم به حقانیت پروردگاری که تمام بشر را از یک خاک آفرید .
که اگر اینگونه ایمان آورده بودیم ، فقط لنگه کفش های یک میلیارد مسلمان برای از صحنه راندن قاتلین کودکان غزه کافی بود

در پناه حق باشید



پ.ن:با کلیک روی این لینک در بمب گوگلی غزه سهیم باشید 

87/9/5
10:27 صبح

چراغ های قرمز

بدست شروق (z_m) در دسته ترافیک، لذت، چراغ قرمز، خاطره

  بسم رب المخلصین
چند روزی باران می باریده و آفتاب اول صبح این روز های بعد از باران حسابی می چسبد.آسمان آبی آبی است آنقدر که دلت می خواهد دست دراز کنی و یک تکه اش را بکنی  . رادیو پیام هم که دارد «انجم به گریبان است ...» می خواند و خلاصه حال بسیار خوشی دارم آنقدر که دلم می خواهد ساعت ها در این تصویر جا خوش کنم
اما این فقط یک گوشه از تصویر است . یک گوشه بسیار کوچک
تصویر بزرگتر  این است که پنج دقیقه ای است در ترافیکِ پشت پنجمین چراغ قرمز امروز ایستاده ام و و از پشت پنجره های بسته ماشین صدای بوق است که به هوا می رود و ....خلاصه اینکه نتیجه این می شود که   امروز هم از کار و زندگی می مانم و امروز هم کارتم تاخیر می خورد و امروز هم ...
خیلی وقتها  وقتی پشت چراغ قرمز های زندگی گیر می کنیم دلمان را خوش می کنیم به بعضی دل خوش کنک های  گذرا  . غافل می کنیم خودمان را از فاجعه ای که در شرف وقوع است و گیر می کنیم در همان لذت کوتاه مدت
ای کاش اینطور وقتها یک نفر بیدارمان کند ...
در پناه حق باشید

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >