سفارش تبلیغ
صبا ویژن

87/10/9
7:50 عصر

بغض ها که بشکند...

بدست شروق (z_m) در دسته غزه، فلسطین، راهپیمایی

بسم رب المخلصین

امروز من هم رفتم .
بعد از مدتها بی هیچ دوربین و ضبطی.
 قصد ثبت کردن هیچ چیز را نداشتم فقط رفته بودم تا ذره ای از بار سنگین بغضم را کم کنم و این حال را در بیشتر آنان که آمده بودند می شد دید. در فریاد هایشان ،در مشت های گره کردهشان و حتی در اشکهایشان
محرم آمد و ماه عزا شد
فلسطین صحنه کرب و بلا شد
خیلی سخت است که آکنده از خشم باشی و کاری از دستت بر نیاید جز اینکه در خیابان راه بیافتی و فریادی بزنی ، مشتی گره کنی و نهایتش پرچمی را به آتش بکشی ...
در راه نمی دانم چرا مرتب این رجز خوانی سردار کربلا در ذهنم چرخ می خورد:
ولله لو قطعتموا یمینی   انی احامی ابدا عن دینی
سوگند به خدا اگر دستانم را هم قطع کنید تا ابد از دینم حمایت می کنم
و از خودمی پرسیدم من برای حمایت از دین و همدینانم چه کرده ام؟
دلم هوای رفتن دارد . هوای حسینی شدن . هوای عباس شدن ...اما می ترسم از روزی که نسیم کربلا بوزد اما دل پای رفتن نداشته باشد...
امروز ندای هل من ناصر ... از سوی فلسطین می آید چند وقت پیش از سوی لبنان و خدا می داند چند وقت دیگر از کجا . هر چه که هست این ندا تا آمدن یار خواهد آمد و خدا کند که روزی ما هم فرصت لبیک گفتن پیدا کنیم
بگذار بغض هایمان را نگه داریم
بگذار دل ها را به نبستن عادت دهیم
بگذار اشکها را در چشم های خود حبس کنیم  که لبیک گفتن بغض سنگین و اشک پنهان و دل نابسته می خواهد


در پناه حق باشید