سفارش تبلیغ
صبا ویژن

88/12/19
12:39 عصر

چند کلمه با شهدا

بدست شروق (z_m) در دسته شروق، درد دل با شهدا، شهید، التماس دعا، روزگار، دور زمانه، درد، درد دل

بسم رب المخلصین

سلام
مدتهاست که چشممان را به شما دوخته ایم . کتاب می خوانیم . به زیارتتان می آییم روایت فتحتان را می بینیم . عکس هایتان را جمع می کنیم
خاطراتتان را . چفیه می اندازیم .سر و رویمان را شبیه شما می کنیم .موبایلهایمان  را پر از صدا و تصویر شما می کنیم . اما باز هم چیزی کم است. می خواهیم که قدم در جای قدم شما بگذاریم اما نمی شود  . دل همراهی نمی کند .اسیر دنیا شده است. بند های زمینی گیرش انداخته .

شکایتش را به کجا ببریم . دلی که دست پرورده خودمان است . آنقدر گرسنه اش گذاشتیم که خود به دنبال غذا رفت و وقتی چیزی پیدا نکرد سنگ خورد . آنقدر سنگ خورد که امروز هوای پرواز دارد اما سنگین شده است . پابند زمین و دنیای زمینی .
و امان از دنیا .امان از زمین .
ناله بسیار داریم و درد دل هم . اصلا دلمان درد می کند . درد دارد درمان می خواهیم . مرهمی که سنگ های دلمان را آب کند تا سبک شویم . تا بالا بیایم . دلمان آنقدر سنگ خورده است که تنگ شده است .می خواهد خودش را پر از نام و یاد شما کند اما نمی شود . جایی ندارد . پر از سنگ و زمین است. پر از دنیا . حتی دیگر اشکی هم ندارد که ببارد و سنگ ها را بشوید و سست کند تا کندنشان آسانتر شود .
حالمان خوب نیست . دلمان گرفته است . سنگ ها تاریکش کرده اند. دنبال کور سوی نوری می گردد تا زندگی را از نو آغاز کند . اما...
می ترسیم . ترس برمان داشته که دلمان بمیرد . بی نور شما دلمان می میرد.
به مهربانیتان سوگند بی نور شما دلمان می میرد
                                                 به مردانگیتان سوگند  بی نور شما دلمان میمرد.
                                                                                    به استقامتتان سوگند بی نور شما ...
 ذره ای نور می خواهیم . نور آسمانی . از همان ها که وقتی که از روزن دو ابر می تابد زمین شبیه بهشت می شود . به کورسو هم قانعیم . فقط ذره ای نور . همین.
آنقدر بی تاب شده ایم که قدرت التماس هم نداریم . "التماس دعا" گفتن برایمان
عادت شده اما دعایی نیست. راه دعا را فراموش کرده ایم . وقتش را نداریم .
نماز می خوانیم تا مشقی را نوشته باشیم . جانمازمان آنقدر نقش و نگار دارد که جایی برای تابیدن نقش شما  نیست. مُهرمان هم تربت کربلاست اما هیچ شباهتی به خاک خون خورده حسین ندارد .
تسبیحمان از جنس کریستال چینی است  . عطر های
اروپایی هم می زنیم اما باز هم نمازمان حال ندارد بوی بهشت نمی دهد بوی معراج و وصال نمی دهد . نمازمان بوی ادکلن می دهد  .

می دانیم نقطه شروع در خود ماست. دستهای خودمان فقط می توانند سنگ های دل را بشکنند. چشم های خودمان فقط می توانند با اشکشان چشمه دل را سیراب کنند . لب های خودمان فقط می توانند با ذکر محبوب نور را به دل باز گردانند..اینها را می دانیم اما نمی شود .شاید هم نمی خواهیم.
تیر خلاصی خورده ایم . توفیق ها یکی یکی سلب می شود . می ترسیم کم کم درد ِ درد داشتن را هم فراموش کنیم .

برایمان دعا کنید . برای دلمان و برای اشکهایمان .
التماس دعا

جمعی از جوانان این دور و زمانه

88/12/1
2:36 عصر

ببار ای بارون ببار !

بدست شروق (z_m) در دسته باران، شروق، موعود

بسم رب المخلصین

ببار ای بارون ببار !

بعد از این همه روز آفتاب ، بلاخره دیروز باران گرفت . بغض آسمان ترکید و صدایش تا ساعتها گوشمان را نواخت .
 باران می بارید نه چک چک چک که شر شر شر. 
باران بارید و همه جا را شست.
همه آلودگی ها را
همه دود ها را
همه سیاهی ها را
از دیروز تا حالا هوای آسمان هوای باران است .
 هنوز هم دارد رعد می زند .رعدی که با تمام ترسناکیش عجیب دلت را آرام می کند .
ببار ای باران که دل زمین سخت تنگ توست.
ببار ای باران که در این روز های آخر زمستان غنچه های نشکفته هوایت را کرده اند.
ببار ای باران که نوای عطش خاک به آسمان رسیده است.
ببار ای باران که دلهای خشکیده ما تنها با نوای توست که جانی تازه می گیرد!


و خدایا !
کی می شود که باران موعود هم ببارد و دلهای غبار گرفته ما را حتی شده با نعره رعد پاک و زلال کند .

88/11/18
2:26 عصر

حرف و عمل در وصیت نامه امام

بدست شروق (z_m) در دسته شروق، جنبش نرم افزاری، وصیت نامه امام خمینی، سکولار، دانشجو، رضا امیر خانی، حرف و عمل

بسم رب المخلصین

در آن روز ها که خیلی درگیر بحث جنبش نرم افزاری بودم گفته ای را از آقای امیرخانی خواندم که به نظرم کلید بسیاری از مشکلات ماست . موضوع ، بحث جنبش نرم افزاری بود . نقل به مضمون حرف ایشان این بود که مشکل اساسی ما این است که وقتی رهبری شعار جنبش نرم افزاری می دهد ، خواص دولتی هم می گویند جنبش نرم  افزاری ، استاد دانشگاه هم می گوید جنبش نرم افزاری ، روحانی حوزه هم می گوید جنبش نرم افزاری آن بسیجی عاشق ولایت هم یک برچسب پشت شیشه موتورش می زند که جنبش نرم افزاری !
در حالی که روند درست این است که رهبری وقتی شعار جامعه را جنبش نرم افزاری اعلام کرد هر کس در زندگی و کار خودش باید بگردد ببیند چطور می تواند این شعار را عملی کند نه اینکه خودش بشود یک بلندگوی بدون عمل !

وصیت نامه امام را که می خواندم دوباره به یاد این صحبت افتادم . به خصوص این بخش را :

اینجانب هیچ گاه نگفته و نمی گویم که امروز در این جمهوری به اسلام بزرگ با همه ابعادش عمل می شود و اشخاصی از روی جهالت و عقده وبی انضباطی برخلاف مقررات اسلام عمل نمی کنند؛ لکن عرض می کنم که قوه مقننه و قضاییه و اجراییه با زحمات جانفرسا کوشش در اسلامی کردن این کشورمی کنند و ملت دهها میلیونی نیز طرفدار و مددکار آنان هستند؛ و اگر این اقلیت اشکالتراش و کارشکن به کمک بشتابند، تحقق این آمال آسانتر و سریعترخواهد بود. و اگر خدای نخواسته اینان به خود نیایند، چون توده میلیونی بیدارشده و متوجه مسائل است و در صحنه حاضر است ، آمال انسانی - اسلامی به خواست خداوند متعال جامه عمل به طور چشمگیر خواهد پوشید و کجروان واشکالتراشان در مقابل این سیل خروشان نخواهند توانست مقاومت کنند.

خیلی وقتها در بحث با دوستانی که خیلی شاکی هستند و به همه انتقاد دارند وقتی می پرسیم شما برای حل این مشکلات چه کرده اید ؟حرفی برای گفتن ندارند . امروز بزرگترین مشکل جامعه ما سنت نق زدن است .مشکلات را همه می بینیم. خیلی خوب هم میبینیم و تحلیل می کنیم . اما موقع عمل که می شود همه از دیگری انتظار داریم .
یک مثال ساده می زنم : بعد از حوادث اخیر توجه خیلی ها به خروجی علوم انسانی جلب شد. اینکه محتوای درسی و برخی از اساتید این رشته ها به گونه ای سازماندهی شده اند که غالب خروجی این رشته ها ذهنیت سکولار دارند .
خب برای حل این مشکل چه باید کرد ؟ روسای دانشگاه باید به دنبال جذب اساتید متعهد باشند .اساتید متعهد باید به دنبال تولید محتوای اسلامی باشند . دانشجوی دغدغه دار هم باید برود خوب پژوهش کند و در تز و پایان نامه های خود راه حلی برای این اوضاع در هم و برهم بدهد .
اما اتفاقی که می افتد چیست ؟ روسای دانشگاه که کلا صورت مسئله را پاک می کنند و منکر آمار می شوند .اساتید سر کلاس هایشان داد انتقاد سر می دهند . دانشجو هم همه جا از محتوا می نالد و یا به همان نمره پاسی و پایان نامه کپی برداری شده از منابع قبلی اکتفا می کند یا کلا عرصه را خالی می کند و سر از حوزه در می آورد ...
این یک مثال کوچک است آن هم درباره جامعه متعهد ما و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل ... .
واقعیت این است که  ایران اسلامی  از آنِ همه ماست . و اگر واقعا دلسوز ایران و اسلام هستیم باید برای رشد آن آستین بالا بزنیم .ایران اسلامی برای رشد و بالندگی بیشتر از  نق و انتقاد نیازمند متفکر و دانشمند و مردان عرصه عمل است . انسان هایی که فداکارانه به میدان بیایند و به دور از غوغا و حاشیه ایران اسلامی را به تشکیل حکومت الله نزدیک کنند . در چنین جامعه ای چه فرقی می کند که رییس باشی یا مرئوس ، وقتی که هر کس مشغول وظیفه حساس خود است. وصیت امام به همه ما این است که در حفظ و توسعه مفاهیم انقلاب کوشا باشیم و این مهم محقق نمی شود مگر در حذف منیت ها و انجام وظیفه .
شاید امروز در آستانه سی و دومین سالگرد انقلاب اسلامی وقت آن رسیده باشد که هر کدام از ما  نگاهی به گذشته و آینده خود بیاندازیم . جای خود را در این طرح بزرگ پیدا کنیم و وظیفه خود را برای رسیدن به این هدف بزرگ تشخیص دهیم .اکنون دیگر وقت عمل است . حرف زدن کافی است !

----------------------------------------------------------------------
پ.ن 1: با دوستان یک سیر مطالعاتی وبلاگی در باب وصیت نامه امام راه انداختیم از سایر دوستان هم دعوت می کنم در این طرح شرکت نمایند .اطلاعات بیشتر

پ.ن.2 : سایر دوستان شرکت کننده در این طرح :
از بند نون وصیت نامه امام به بند میم ؛مردم آماده قیام اند
مروری بر صحیفه ی انقلاب


88/11/8
9:14 صبح

حال آخر !

بدست شروق (z_m) در دسته شروق، انتخابات، اعتراض، بلعم با عورا، کشف حجاب، اخلاص، عاقبت، خودشیفتگی، خودپسندی

بسم رب المخلصین

یک توضیح :حکایت آن خانومی  که کشف حجاب کرده بود را که شنیدیم به یاد این پست قدیمی افتادم. اگر چه مربوط به رمضان سال گذشته است اما خیلی هم به اتفاقا این روز های جامعه ما بی ارتباط نیست.

برایمان از قرآن می گفت .به قصه بلعم ابن باعورا رسیده بودیم
حکایتش کمی دلمان را لرزاند.حکیم دین شناسی که همراه موسی بود و وقتی به سرزمین کنعان رسیدند حب "جاه "و "ستایش شنیدن
"او را به برگشتن از یک عمر عبادت واداشت
می گفت نقطه ضعف بلعم ابن باعورا همین علاقه اش به مجد شنیدن بود و مردم کنعان هم که این نقطه ضعف را خوب پیدا کرده بودند برای مقابله با موسی شیرش کردند و آن شد که نمی باید می شد
و
او که تا دیروز برای همه مسئله دین می گفت به کافران کنعان آموخت که زنان
خود را زینت بپوشانید و به بهانه فروش اجناس به میان لشکر موسی بفرستید تا
یارانش دچار فساد شوند و تضعیف گردند و از مهلکه نجات یابید
می گفت همیشه آخر کار ها مهم است فرقی نمی کند فرعون باشی یا بلعم باعورا وقتی قرار باشد که بر کفر بمیری
روزه را اگر یک دقیقه مانده به اذان افطار کنی باطل است و نماز را اگر تا قبل از سلام آخر به پایان بری باید قضا کنی
در برابر قانون الهی کار را کسی می کند که تمام کند
بعد نگاهی به قیافه های گرفته ما کرد و گفت با اینکه هیچ کس از فردایش خبر ندارد اما فرمولی هست که آخر کار ما را تضمین می کند
تمام کسانی که بعد از یک عمر بندگی دم مرگ برگشتند یک مشخصه مشترک دارند
همه
آنها با وجود ظاهر بنده و عابد نما در باطن یک جای کارشان می لنگد و لحظه
مرگ که هنگام غربال دل است آن یک جا فوران می کند و زندگی را نابود می سازد

فرمول نجات از عاقبت به شری اخلاص است
وقتی که شیطان قسم خورد بندگان را گمراه کند یک جا حسابی کم آورد :"الا عبادک المخلصین"
این راز بندگی است. اینکه مخلص باشیم.


88/11/6
2:32 عصر

شروق چهار ساله شد

بدست شروق (z_m) در دسته باران، شروق، تولد، قیصر امین پور، عماد مغنیه، دا

بسم الله الحق


سلام


 روز های اولی که وارد بحث جنبش نرم افزاری شده بودم هرگز فکر نمی کردم که این موضوع اینگونه فکر و زندگی مرا به خود اختصاص دهد


امروز به جایی رسیده ام که می بینم تنها راه رسیدن به جامعه ای سالم و مسلم جنبش نرم افزاری است


اگر خداوند متعال مدد کند سعی دارم در این مجال مطالبی را برای علاقه مندان بنویسم


البته یاری دوستان هم می تواند در نیل به هدف این وبلاگ بسیار سودمند باشد.


تا چه قبول افتد و چه در نظر آید ...


فعلا خدا نگهدار


--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

این اولین یادداشت شروق است . چهار سال پیش بود . چقدر زود گذشت...

هنوز قالب آن روز ها را به یاد دارم .همان برگه دفتر مشق و یک شاخه گل رز ....

قرار بود شروق محلی باشد برای بیان ایده های جنبش نرم افزاری .موضوعی که آن روز هاخیلی ناشناخته بود و تصورات غلط درباره اش بسیار.

در آن اوایل کارهایی هم صورت گرفت اما به مرور همه چیز تغییر کرد .کم کم دنیای شروق عوض شد . نگاهش تغییر کرد و قلمش هم چیز دیگری نوشت. روز های اول نوشتن یک پست دو روز وقت می گرفت آنقدر که تحقیق و مطالعه پشتش بود  . اما حالا هر حادثه ای بهانه ای می شود برای بیرون ریختن کلمات . کدام شیوه بهتر است ؟ نمی دانم اما می دانم امروز بعد از چهار سال دل کندن از شروق برایم سخت است .بی آنکه بفهمم پابندش شده ام و امان از وابستگی !

شروق امروز چهار ساله شد تا خیلی چیز ها را دوباره به یاد آورم . عمری که در این چهار سال گذشت و حوادثی که با شروق پیوند خورده است . همه چیز مثل صحنه های آخر یک فیلم از جلو چشمانم می گذرد . رفتن ها ، آمدن ها ، خاطرات ،  پیام ها و دوستان .دوستانی که بودند و حالا نیستند و دوستانی که هنوز هم هستند . دوستانی که بسیار از آنها آموختم و امروز در آغاز پنجمین سالگرد به آنها می گویم:


از همراهیتان سپاسگزارم











   1   2   3      >