سفارش تبلیغ
صبا ویژن

88/5/4
11:36 صبح

هیا هو های پوچ

بدست شروق (z_m) در دسته انتخابات، اغتشاش، هیاهو، اعتراض

بسم رب المخلصین

نمی دانم تا حالا توفیق نماز ظهر را در شبستان امام خمینی مشهد داشته اید یا نه ؟

همیشه موقع نماز ظهر و عصر در این شبستان به غیر از ذکر های منقطع مکبر ،صدایی که به گوش می رسد جیغ و داد و گریه بچه هاست . آنقدر این صدا بارز و مشخص است که اگر یک نابینا وارد این فضا شود و خیل نمازگزاران خاموش ایستاده را نبیند راستی راستی باورش می شود که به شیر خوارگاه وارد شده .

امسال هم که موقع نماز ظهر و عصر همین صحنه تکرار شد یک نکته ای به ذهنم رسید . اینکه همیشه صدای داد و فریاد نشان دهنده صدای حاضرین یک جمع نیست چرا که خیلی وقتها اکثریت جمع آنقدر مشغول کار خودشان هستند که صدایی از آنها به گوش نمی رسد !

 

در پناه حق باشید


88/3/29
8:57 عصر

حجت تمام شد !

بدست شروق (z_m) در دسته نماز جمعه، رهبری، خطبه، موسوی، اغتشاش

مانده بودیم که این غائله را چطور می توان جمع کرد. دور هم که جمع می شدیم هر کس راه حلی میداد اما باز هم انگار چیزی کم بود .آخر همه بحث هایمان به یک نقطه می رسیدیم :

-باید ببینیم رهبری چه خواهد گفت. باید منتظر جمعه بمانیم ...

و جمعه آمد و همه رفتیم .

همه .

خیابان های تهران شاهد بودند.

همه هم حماسی آمده بودند حتی بچه های سه چهار ساله . آنقدر حماسی آمده بودند که وقتی رهبری قدم به جایگاه گذاشت حتی مردمی که در انتهای میدان فلسطین ( شاید بعدترش هم .نگاه من تا آنجا را دید) بر سجاده های نماز نشسته بودند به عشق رهبری روی پا ایستادند و ده دقیقه تمام با مشت گره کرده شعار دادند. شعار دادند و بیعت کردند . شعار دادند و گله کردند. شعار دادند و با شعارشان بغض یک هفته خون دل خوردن را شکستند و دل دادند به پیام رهبر... .

دل توی دلمان نبود . آنقدر در این چند روز حرف ها و حرکت های عجیب و غریب دیده بودیم که هیچ چیز را بعید نمی دانستیم اما سخنان رهبری انگار آبی بود بر آتش دلمان

و چه زیبا سخن را آغاز کرد

وقتی صحبت از معنویت کرد، وقتی از دل های جوان ما گفت ، وقتی که ما را به یاد خدا انداخت دیدم  چقدر فاصله گرفته ام . چقدر دورم . چقدر دلم تنگ است . چقدر تشنه این حرفها  بودم و... .

و شاید همین آرامش اولیه بود که ذهن هایمان را برای حرف های بعدی آماده کرد. با اینکه این چند روز از مخالف و موافق در این باب سخن بسیار شنیده بود م اما سخن رهبری همانی بود که باید می بود . در حین صحبت ها صورت اطرافیانم را می کاویدم تا نشانی از حالت درونشان بجویم . هر چه می دیدم تایید بود و ارامش .

شبهه ها یکی یکی حل می شد و نقاط تاریک روشن .

دوساعت نشستیم و گوش به رهبری سپردیم .گاهی شعار دادیم . گاهی تکبیر گفتیم گاهیخندیدیم و گاهی هم   گریه کردیم .اما وقتی که برای نماز روی پا ایستادیم در دلمان یک زمزمه جاری بود . حجت تمام شد!

دیگر جایی برای شبهه و دو دلی نبود .

حال ماییم و وجدان های بیدار و دوستداران حقیقی انقلاب و پیام رهبری . اینکه چه خواهد شد ، اینکه شورش ها ادامه پیدا کند یا   دعای آخر آقا اثر کند و غافلان از خواب غفلت برخیزند و دست از خود خواهی های خود بردارند  ... نمی دانم . آینده همه چیز را روشن خواهد کرد  .

فقط همین را می دانم که امروز سرشار از حس افتخارم . افتخار به ملتم ، به کشورم و به رهبر فرزانه ام  که حسرتش را تمام وجدان های بیدار تاریخ در دل دارند

در پناه حق باشید