88/12/1
2:36 عصر

ببار ای بارون ببار !

بدست شروق (z_m) در دسته باران، شروق، موعود

بسم رب المخلصین

ببار ای بارون ببار !

بعد از این همه روز آفتاب ، بلاخره دیروز باران گرفت . بغض آسمان ترکید و صدایش تا ساعتها گوشمان را نواخت .
 باران می بارید نه چک چک چک که شر شر شر. 
باران بارید و همه جا را شست.
همه آلودگی ها را
همه دود ها را
همه سیاهی ها را
از دیروز تا حالا هوای آسمان هوای باران است .
 هنوز هم دارد رعد می زند .رعدی که با تمام ترسناکیش عجیب دلت را آرام می کند .
ببار ای باران که دل زمین سخت تنگ توست.
ببار ای باران که در این روز های آخر زمستان غنچه های نشکفته هوایت را کرده اند.
ببار ای باران که نوای عطش خاک به آسمان رسیده است.
ببار ای باران که دلهای خشکیده ما تنها با نوای توست که جانی تازه می گیرد!


و خدایا !
کی می شود که باران موعود هم ببارد و دلهای غبار گرفته ما را حتی شده با نعره رعد پاک و زلال کند .

88/11/6
2:32 عصر

شروق چهار ساله شد

بدست شروق (z_m) در دسته باران، شروق، تولد، قیصر امین پور، عماد مغنیه، دا

بسم الله الحق


سلام


 روز های اولی که وارد بحث جنبش نرم افزاری شده بودم هرگز فکر نمی کردم که این موضوع اینگونه فکر و زندگی مرا به خود اختصاص دهد


امروز به جایی رسیده ام که می بینم تنها راه رسیدن به جامعه ای سالم و مسلم جنبش نرم افزاری است


اگر خداوند متعال مدد کند سعی دارم در این مجال مطالبی را برای علاقه مندان بنویسم


البته یاری دوستان هم می تواند در نیل به هدف این وبلاگ بسیار سودمند باشد.


تا چه قبول افتد و چه در نظر آید ...


فعلا خدا نگهدار


--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

این اولین یادداشت شروق است . چهار سال پیش بود . چقدر زود گذشت...

هنوز قالب آن روز ها را به یاد دارم .همان برگه دفتر مشق و یک شاخه گل رز ....

قرار بود شروق محلی باشد برای بیان ایده های جنبش نرم افزاری .موضوعی که آن روز هاخیلی ناشناخته بود و تصورات غلط درباره اش بسیار.

در آن اوایل کارهایی هم صورت گرفت اما به مرور همه چیز تغییر کرد .کم کم دنیای شروق عوض شد . نگاهش تغییر کرد و قلمش هم چیز دیگری نوشت. روز های اول نوشتن یک پست دو روز وقت می گرفت آنقدر که تحقیق و مطالعه پشتش بود  . اما حالا هر حادثه ای بهانه ای می شود برای بیرون ریختن کلمات . کدام شیوه بهتر است ؟ نمی دانم اما می دانم امروز بعد از چهار سال دل کندن از شروق برایم سخت است .بی آنکه بفهمم پابندش شده ام و امان از وابستگی !

شروق امروز چهار ساله شد تا خیلی چیز ها را دوباره به یاد آورم . عمری که در این چهار سال گذشت و حوادثی که با شروق پیوند خورده است . همه چیز مثل صحنه های آخر یک فیلم از جلو چشمانم می گذرد . رفتن ها ، آمدن ها ، خاطرات ،  پیام ها و دوستان .دوستانی که بودند و حالا نیستند و دوستانی که هنوز هم هستند . دوستانی که بسیار از آنها آموختم و امروز در آغاز پنجمین سالگرد به آنها می گویم:


از همراهیتان سپاسگزارم











87/10/6
12:48 صبح

گفتمان از نوع امروزی !

بدست شروق (z_m) در دسته گفتمان، باران، تفاهم

بسم رب المخلصین

بی صدا باران را می دید و نمی شنیدش .
 بی نگاه باران را می شنید و نمی دیدش .
بی صدا در آرزوی شنیدن باران بود ، بی نگاه در آرزوی دیدنش.
قرار گذاشتند که همدیگر را در حسشان شریک کنند اما ...
بی نگاه باران را برای بی صدا تعریف کرد و بی صدا باران را برایش کشید !
و باز هم بی صدا در آرزوی شنیدن باران بود، بی نگاه در آرزوی دیدنش...!


پ.ن1: این داستانک رو تقریبا یک سال پیش نوشتم .ممکنه در قسمت داستان های صد کلمه ای خونده باشید !
پ.ن2:گر زحمتی نیست برداشت خود را از نوشته بالا بنویسید

در پناه حق باشید