بسم الله الرحمن الرحیم
تقدیم به یگانه دختر پیامبر ختمی مرتبت (صلی الله علیه و آله ) ، سرور بانوان دو عالم
ساعت حول و حوش 9 صبح است .ایستاده ایم پشت دیوار بقیع .درب بقیع صبح ها به روی آقایان باز است ، اما خانم ها اجازه ورود و حتی پشت در ایستادن بقیع را هم ندارند . با خانم های کاروان همراه حاج آقا روحانی کاروان کلی راه رفته ایم تابه اینجا برسیم . جایی که دیگر کسی سراغی از ما نگیرد و مزاحم دلگویه هایمان نشود . دیوار تا نیمه سنگ است و برای دیدن مزار ها از پشت حصار آهنی باید بالای دیوار که باید حداقل یک متر طول داشته باشد برویم . بیشتر همراهان سن و سالی ازشان گذشته .اول فکر می کنم حتما از خیر این دیدار میگذرند و به همان پشت دیوار ایستادن قناعت می کنند .ولی بالا که می رویم دست است که به سوی ما دراز میشود که کمکشان کنیم بالا بیایند ...
حاج آقا آن پایین نقشه قبرستان را توضیح می دهد و ما باید حدس بزنیم که کدام سنگ از آن مزار کدام امام است و کدام مزار از آن کدام همسر پیامبر و بلاخره بیت الاحزان کجاست ....
پایین که می آییم رو به بقیع می ایستیم و زیارت می خوانیم و اهسته اشک می ریزیم . دل همه بد جور گرفته است . حالا بهتر می فهمیم وقتی حتی تاب گریه هایت را نداشته باشند و مجبورت کنند که بغض دوری پدر را در دل حبس کنی چه دردی دارد .نه روضه ای خوانده اند و نه نوحه ای اما همه می دانیم این اشک ها ی آهسته ،سوزناک ترین اشک هایی است که در همدردی بانوی آب و آیینه ریخته ایم . به قول حاج اقا ، آمده ایم تا روضه مجسم ببینیم ... .