بسم الله الحق
لا فقر اَشد من الجهل ، لا مال اَعود من العقل .
هیچ تهیدستی سخت تر از نادانی و هیچ مالی سودمندتر از عقل نیست .
پیامبر اعظم صلی الله علیه و اله
.:: قسمت پنجم ::.
انقلاب ، هیا ت حاکمه را عوض می کند ولی اگر نتواند طبقه حامه را عوض کند یا اصلاح کند ، خودش بعد از اینکه تمام تمام توانش را صرف کرد و شهیدانش را تقدیم کرد و فتوحاتی کرد و خسته شد ، ، خودش دوباره ، اهرم های قدرت را اگر نه به همان افراد قبل از انقلاب ، اما در اختیار همان افکار ،در اختیار همان اندیشه ، همان تفکر ، قرار می دهد و همان اتفاق از زاویه اتفاق خواهد افتاد .
برای اینکه انقلاب و اصلاح ، به تعبیر حکما ، یک امر قصری است . قصر خلاف طبیعت است . همانطور که تهذیب نفس در یک فرد قصری و خلاف طبیعت اوست و لذا سخت است . امر طبیعی مثل از کوه پایین آمدن است و آسان است . دعوت به غریزه و سازش و ضیافت و ... خیلی آسان است زیرا هزینه نمی خواهد . برای اینکه به طبیعت راحت طلب انسان سازگار است . دعوت به قیام و جهاد و ریاضت و مقاومت ، سخت است . برای اینکه دعوت به حرکت سر بالایی در کوه است . یعنی خلاف طبیعت وغریزه است .
انقلاب و اصلاح ، یک امر قصری است ؛ همانطور که تهذیب نفس یک نفر خلاف طبیعت است ، تهذیب نفس یک جامعه و حاکمیت حلاف طبیعت است .بنا براین سخت است . لذا خیلی ها می برند. خیلی ها اول گرم وارد صحنه می شوند و بعد تخت گاز پایین می دوند و علی بن ابیطالب با همه این گروه ها در گیر بود و گرفتار همه اینها بود و در نهج البلاغه بخوانید که سراسر گلایه از همین اوضاع است و از مردم سردی که مثل سنگ ، علی را نگاه می کردند و تنهایش می گذاشتند . همان هایی که وقتی برای بیعت هجوم آوردند فرمود : آنقدر جمعیت ریخت که من زیر دست و پا ماندم . لباسم پاره شد و حسن و حسین زیر دست و پا له شدند .
همین مردم ، وقتی که وارد پروسه اجرای عدالت شدم و تلخی عدالت را چشیدند بعضی از همین ها یی که با من بیعت کردند از دین بیرون رفتند . گفتند : حالا تو از دین می گویی اصلا ما دین نمی خواهیم و بسیارشان پیمان شکستند و آنهاییی که پیمان نشکستند ، من را در درگیریها و نبرد تنها گذاشتند و این بود که نبرد عدالت علی نیمه کاره ماند و کار علی را ساخت . ولی او در طول پنج سال حکومتش با نحوه حکومتش و با نحوه شهادتش کار همه اینها را در تاریخ یکسره کرد .
علی برای اینها در تاریخ آبرو نگذاشته ، هر کس لاقل در جوامع اسلامی و شیعی بر سر حکومت بیاید ، مردم فوری با عهد نامه مالک اشتر و نهج البلاغه مقایسه اش می کنند . جرات هم نکنند مشروعیتش را زیر سوال ببرند ، مشروعیت آنها در دل همه زیر سوال است .
بنا بر این اگر آن تحول بنیادی که عرض کردم انجام نشود ، انقلاب وقتی خسته شد و شهیدانش را داد ،دوباره در اختیارهمان بروکراسی ، همان اندیشه های ماقبل انقلاب و همان سنت لاییک و غرب گرا قرار می گیرد و نهادهای کهن ماقبل انقلاب دوباره می آیند انرژی انقلاب و دستاورد های او و نام انقلاب را به نفع خودش مصادره می کنند و یک مرتبه می بینید انقلاب دینی مستضعفین و حکومت دینی مجاهدین و شهدا در اختیار ساز و کارهای لاییک سرمایه داری قرار می گیرد . این همان چیزی است که دهها سال با آن مبارزه کردند و زیر شلاق شکنجه و تبعید شدند و زندان رفتند و کم کم کی بینی حکومت ، دینی هست و نیست . خود انقلاب هم هست و هم نیست . شعائر انقلاب هست و شعار های انقلاب نیست و انقلاب دیگر یک دعوت و یک ایده نیست . یک نام و یک سنت به معنی عادت است . نه به معنی سنتی که در تعابیر دینی داریم . یک اسم مقدس است متعلق به تاریخ . در امور دنیوی و اجرایییات و امور عرفی و امور غیر قدسی نباید دخالت بکند والا آلوده می شود و کم کم جرات نمی کنی اصل آن شعار هایی که انقلاب بر اساس آنها اصلا راه افتاد، جایی زبان بیاوری و برای این معضل فقط یک راه حل وجود دارد ؛ همان کاری که علی بن ابیطالب (ع) کرد . بازگشت به دکترین اصل انقلاب ، به هر قیمتی که می خواهد تمام بشود . هیچ راه حل دیگری نیست . اگر دین راب ه عنوان یک دعوتبزرگ ببینیم ، قبل از اینکه او را به عنوان یک سنت - به همین معنای جامعه شناسی غیر دینی عرض می کنم ، نه سنت به معنی سنت معصوم که اصلا کلمه سنت تویش طراوت و طراوت همیشگی خوابیده -آن زان خواهیم دید که تمام آموزه های انقلاب و اسلام حتی حاشیه ای ترین آنها حتما حاوی راه گشاترین دیامیزم برای بر افکندن طرح های تازه و ایجاد یک وضعیت تازه توی جامعه ایران دهه سوم انقلاب است . در تشیع همه چیز علیه محافظه کاری است و آنوقت خواعی دید این فقر تئوریک و این تفرقه سیاسی و این فاصله طبقاتی که توی جامعه دارد بوجود می آید ، همه آنها مولد یک چیزی است و هم آنها یک راه حل واحد دارد .
انقلابی که به خاطر عدالت در گرفت و حکومتی که به خاطر عدالت تشکیل شد و عدالتی که توی چارچوب اسلام و با روح آتشفشانی علی و عقلانیت تشیع تعریف شد و تعقیب شد ، امروز در دهه هشتاد و نود -دورانی که شما به بلوغ سیاسی و اجتماعی می رسید - چطور باید ادامه پیدا کند؟ و طبقه جدید و کاسب های جدیدی - که در دهه اخیر بعد از جنگ در کشور و در حکومت شکل گرفت و در سالها ی اخیر در اقتصاد و فرهنگ و سیاست کشور پنجه انداخت و با سیستم های ما قبل انقلاب ، با مفاهیم غربی دیالوگ بر قرار کرد و با آنها تفاهم کرد و کم کم جا خوش خواهد کرد - را چطور می شود مهار کرد و در برابر عدالت علوی خاضع کرد ؟ و بر اساس آموزه های پیشاهنگان آیین تشیع و سلام چطور می شود از پس استبداد - چه استبداد از نوع دهاتی و بدلیش و چه استبداد از نوع پیچیده - برآمد ؟ حتی اگر برخی از حاملان بچه مسلما های قبلی باشند که قبلا خودشان به مبارزه این مفاهیم رفتند ، و امروزه حامل همان مفاهیم و مدعی همان ها و مدافع همان ها شده اد . کم نبودد بچه هایی که به انگیزه مبارزه با اینها جلو رفتند و چون دستشان خالی بود تغییر ماهیت دادند .
گفتند یک رزمنده ای از نیروی خطش جدا شده بود و بعد از یکی ،دو روز از پشت بیسیم تماس گرفت با فرکانه اش . گفتند کجایی ؟. گفت : اسیر گرفتم . خوب اسیر را بردار بیار گفت : نمی آید ، گفتند : خب خودت بیا گفت : نمی گذارد بیایم . گفتند : پس اسیر شده ای ، اسیر نگرفته ای ! اینها بودند کسانی که رفتند اسیر بیاورند و حالاپیام مخابره می کنند که نه نمی گذارند ما بیاییم و نه خودشان می آیند . تحت عنوانهایی که « ما از ارزشهای ایدئولوژیک توبه کرده ایم » و « بالغ شده ایم و از دوره کودکی خارج شده ایم ». آن ارزشها یی که به پایش آن همه انسانهای شریف قربانی شدند و رفتند را به ریشخند می گیرند . شما ببینید مبارزه داخلی دشواری که امام علی بن ابیطالب (ع) بعد از خلافت و حاکمیت در گیرش شد ، به مراتب پیچیده تر و از پای در آورنده تر از مبارزه های دوران جوانی علی بن ابیطالب بود
در پناه حق باشید