از روزی که خداوند قصد کرد خلیفه ای در زمین سرد بنشاند بارها کلمات خود را در گوش بندگان پاکش خواند. از آدم ابوالبشر تا محمد مصطفی (ص) خاتم الانبیا. هر بار به شیوه ای و به گفتاری نو.کلمات یکی بود .نور بود و روشنایی و دعوت به پاکی و نیکی و بندگی ...
و محمد آخرین فرستاده خدا بود .پیام آور تمام خوبی ها برای تمام نسل بشر.آمده بود تا حرف آخر را بزند.آمده بود تا بگوید به سوی خدا باز گردید و در این راه آنقدر بندگی کرد که اسوه ای شد برای تمام انسان ها.
از همه مردم بخشنده تر بود، کسى از او چیزى نمى خواست مگر این که به او مى داد. به دست خویش کفشش را وصله مى زد و جامه اش را مى دوخت و در امور خانه به خانواده خود خدمت مى کرد و با همسران گوشت خرد مى کرد. از همه کس با حیاتر بود، به چهره کسى خیره نمى شد و دعوت آزاده و برده را مى پذیرفت . و هدیه را قبول مى کرد اگر چه یک جرعه شیر بود و در برابر آن هدیه مى داد.
و در پاسخ دادن به سخن کنیز و فرد تهى دست تکبر نمى ورزید. براى پروردگار خشمگین مى شد، نه براى خود. حق را اجرا مى کرد اگر چه به زیان خود یا اصحابش تمام مى شد. از طرف گروهى از مشرکین پیشنهاد کمک در مقابل گروه دیگرى از مشرکین به آن حضرت شد در حالى که او کم یاور بود و حتى به یک فرد نیازمند بود تا بر یارانش بیفزاید اما نپذیرفت و فرمود:"من از مشرک کمک نمى طلبم."
جنازه یکى از فضلاى اصحاب و نیکانشان که در بین یهودیان کشته شده بود پیدا شد، بر ایشان از راه ظلم وارد نشد و علاوه بر حق از آنها نخواست و صد شتر دیه پرداخت کرد در حالى که اصحاب آن حضرت به یک شتر نیازمند بودند تا باعث تقویت آنها شود، و از گرسنگى سنگ به شکم مبارکش مى بست ، هر خوراکى را که حاضر بود میل مى کرد، درباره آنچه موجود بود نمى پرسید و آن را رد نمى کرد و از خوردن غذاى حلال خوددارى نمى فرمود. اگر خرمایى بدون نان به دستش مى رسید میل مى کرد و اگر کبابى پیدا مى کرد مى خورد و اگر نان گندم یا جو موجود بود مى خورد و اگر حلوا و یا عسلى بود مى خورد و اگر شیر بدون نانى مى یافت به آن اکتفا مى کرد و اگر خربزه تازه اى بود، مى خورد.
در وقت غذا خوردن تکیه نمى داد و روى سفره نمى نشست بلکه حوله اى زیر پاهایش مى انداخت . از نان گندم سه روز متوالى سیر نخورد تا به دیدار خدا شتافت و این اعمال را از باب ایثار و به خاطر کمک به دیگران مى کرد نه به دلیل فقر و نه به سبب بخل. دعوت به مهمانى را قبول مى کرد و به عیادت بیماران مى رفت ، و تشییع جنازه مى کرد.
در بین دشمنانش تنها و بدون پاسدار راه مى رفت ، از همه مردم متواضع تر بود و از همه ساکت تر اما نه از راه کبر و سخنش رساتر از همه بود بدون کلام زاید و خوشروتر از همه مردم بود؛ هیچ امرى از امور دنیا او را وحشت زده نمى ساخت .
هر لباسى که ممکن بود مى پوشید؛ گاهى پارچه اى به دور خود مى پیچید و گاهى برد مخصوص یمنى و گاهى جبه پشمى ، هر پوشیدنى اى را که از راه مباح در اختیار داشت مى پوشید. انگشترى اش نقره بود، که به انگشت کوچک دست راست و چپش مى کرد. بر پشت مرکب خود، برده و غیر برده را سوار مى کرد. بر هر چه ممکنش بود، از قبیل اسب ، شتر، استر شهبا و الاغ ، سوار مى شد و گاهى پیاده و با پاى برهنه بدون ردا و عمامه و کلاه راه مى رفت . از بیماران در دورترین نقطه شهر عبادت مى کرد.
بوى خوش را دوست مى داشت و از بوهاى بد ناراحت مى شد. با تهیدستان همنشین و با مستمندان هم خوراک مى شد، و صاحبان فضیلت را براى اخلاق خوبشان گرامى مى داشت و با شرافتمندان به نیکوکارى برخورد مى کرد؛ با خویشاوندان صله رحم مى کرد بدون این که دیگران را بر ایشان مقدم بدارد بر کسى ستم روا نمى داشت . هر که از او معذرت مى خواست ، عذرش را مى پذیرفت .
شوخى مى کرد ولى جز سخن حق نمى گفت . مى خندید اما نه با صداى بلند. بازى مباح و مجاز را مى دید و نهى نمى فرمود. کسى با صداى بلند با آن حضرت صحبت مى کرد، تحمل مى فرمود. هیچ مستمندى را به سبب بى چیزى و درماندگى اش تحقیر نمى کرد، و هیچ شاهى را به سبب سلطنتش اهمیت نمى داد، براى هر دو، در پیشگاه خدا یک نوع دعا مى کرد.(1)
آری محمد همه اینها بود و آمده بود تا نمونه ای از یک انسان کامل را برای ما به نمایش بگذارد .انسانی که شایسته خلیفگی خداوند در زمین سرد باشد و ای کاش که ما مردمان عصر آهن و دود کمی به عقب برگردیم و محمد را از نو بشناسیم و ندای اقرا را در غار تاریک عصر خود با نامش زمزمه کنیم ...
بسم الله الرحمن الرحیم
-------------------------------------
(1) سیره رسول الله
5:56 عصر
بخوان دوباره محمد ، بخوان به نام خدا
بدست شروق (z_m) در دسته
8:55 صبح
چرا پیامبر اعظم ؟
بدست شروق (z_m) در دسته پیامبر اعظم
بسم الله الحق
محبوبترین بندگان در پیش خدا پرهیزگاران گمنامند
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
با سلام
خوشحالم که بعد از مدتها این توفیق حاصل شد که بروز کنم
البته در این مدت خیلی غافل از دنیای وبلاگ نبودم و سعی کردم به دوستان سر بزنم
اما بحثی که دفعه پیش مطرح کردم
انتظار داشتم که دوستان هم ما را در تفکراتشون شریک کنن
بگذریم
من و جمعی از دوستان چند دلیل به ذهنمون رسید که اینجا مطرح میکنم اگه چیزی به ذهن شما هم رسید ما رو بی نصیب نذارید
اما دلایل
الف)اهل تسنن معمولا حضرت پیامبر رو با نام "نبی الاعظم " یاد می کنن _همون طور که ما معمولا با نام پیامبر اکرم یاد شون می کنیم _و خب رمز پیروزی اسلام وحدت تشیع و تسننه و یکی از مصادیق وحدت هم می تونه همین اشتراک نام پیامبر باشه
ب)وقتی میگیم پیامبر اکرم یعنی از نظر کرامت پیامبر بالاترین انسان روی زمینه ولی وقتی میگیم اعظم یعنی از هر نظری پیامبر کاملترین انسان روی زمینه توجه داشته باشید که حضرت رسول کاملترین انسان روی زمین هستند
ج)ترجمه انگلیسی نام پیامبر در متون مختلف به صفت اعظم نزدیکتر است (باز هم به خاطر اتحاد مسلمین)
دلایل دیگه ای هم هست که الان حضور ذهن ندارم اگر یادم اومد حتما میذارم
منتظر حضور فعالتون هستم
یا حق
درباره
وضعیت من در یاهــو
شروق (z_m)
وب نوشت های یک ذهن درگیر