به نام خدای باران
عجب لذتی دارد که در یک روز بارانی سرت را بگذاری روی شانه پنجره اتوبوس و خیابان ها را با چشمانت گز کنی . خیابان هایی که پر از آدم است . آدمهایی که از شوق باران حس پرواز دارند و آدمهایی که از ترس خیس شدن ، میل فرار!
یک عده سرشان را گرفته اند رو به آسمان تا قطرات باران صورت نازنینشان را نوازش کند و یک عده هم به سایه چتر پناه میبرند تا مبادا لباس نازنینشان را قطره های باران خیس کند .غافل از اینکه به قیمت خشک شدن لباسشان از یک حس عمیق محروم می مانند . حس همنوایی با طبیعت ...
گاهی لازم است که چتر ها را کنار بگذاری و در زیر قطرات باارن خیس خیس شوی . چه اهمیتی دارد که فردا با حال و هوای سرما خورده از خواب برخیزی ؟! مهم این است که تو خود را به طبیعت سپرده ای و دلت را با نوای آن به ترنم در آورده ای و ضربان قلبت را با چک چک قطرات باران همصدا کرده ای .کسی چه می داند شاید اگر در آن لحظه گوش بر قلبت بگذاری به جای صدای تاپ تاپ صدای چک چک بشنوی ....
قدیمی ها می گفتند باران رحمت خداست و من می گویم این گونه باریدن هم خاصیت رحمت خداست . رحمت خدا یکدفعه می بارد .شاید اولش خیست کند .شاید هم بعدش سرما بخوری اما آخرش بوی خاک رحمت خورده از خود بی خودت می کندبه شرط آنکه به زیر سقف ها و چتر ها پناه نبرده باشی ....
بیا دعا کنیم این بار که رحمتش باریدن گرفت بفهمیم و خود را به خیسی بارانش بسپریم تا بوی خاک رحمت خورده برای همیشه سرمستمان کند ...
پی نوشت : پرواز شهادت گونه عزیزان رهپویان وصال رو تسلیت میگم .این پرواز یک امتحان است برای همه ما .یک باران رحمت .ای کاش اهلش باشیم و در زیر سقف حرف و حدیث از ترنمش بی نصیب نگردیم .در پناه حق باشید