سفارش تبلیغ
صبا ویژن

88/2/30
3:5 عصر

رفتند و ما غریب ماندیم

بدست شروق (z_m) در دسته رحلت آیت الله بهجت

توی تاکسی نشسته بودم دیرم شده بود . می خواستم تاقبل از توبیخ خوردن به محل کارم برسم . راننده  ، رادیو پیام روشن کرده بود . نوبت گزارش وضع ترافیک رسید.نمی دانم چه شد که حواسم رفت سراغ رادیو :

ضمن تسلیت رحلت جانسوز عالم عالی مقام آیت الله بهجت ...

دیگر چیزی نشینیدم میخواستم مطمئن شوم درست شنیده ام ...

 خبر واقعیت داشت و من خیلی دیر فهمیده بودم

روز قبلش آنقدر سرگرم خواندن دا بودم که هیچ خبری از این موضوع نشنیدم

یک آن دلم گرفت دیگر دلم نمی خواست به محل کارم برسم ....

مدرسه می رفتم که با نام ایشان آشنا شدم . یکی از معلم هایمان برایمان گفت که آنقدر ایشان در تزکیه نفس جلو رفته اند که صاحب چشم برزخی شده اند و ...فقط همین .

در این مدت هر بار که اسم ایشان را از زبان کسی شنیده ام در همین حد بوده است نه بیشتر .از دو روز پیش به این ور  خودم را ملامت می کنم که چرا به دنبال بیشتر از این نبوده ام .چرا به همین گفته بسنده کرده ام و گذاشتم آنقدر دیدم محدود شود  که دو روز پیش که سید حسن نصر الله در بیاناتی از حمایت شدید روحی و معنوی آیت الله بهجت می گفت متعجب شوم ...

علامه عسگری هم که رفت همین حال را داشتم . .. .

یک آن عالم محشر در ذهنم مجسم شد .لحظه ای که با دست خالی در محضر بزرگ دو عالم ایستاده ام و وقتی بهانه ای برای ندانستن می آورم عالمان بزرگی همچون این دو بزرگوار را نشانم دهند ...

آنقدر بی قسمت بودم که حتی توفیق تشییع پیکر پاک آن بزرگوار هم نصیبم نشد

دلم گرفته

از این دنیای پولکی از این دنیای مادی از موجی که ما را با خود می برد و از غفلتی که خوابمان کرده است

دلم گرفته  از این همه ندانستن خیلی زیاد 

مرهمی سراغ ندارید