سفارش تبلیغ
صبا ویژن

89/5/17
2:58 عصر

خدای شهر من

بدست شروق (z_m) در دسته رمضان، تهران، تبلیغات، بنر، ادعا

بسم رب المخلصین
صبح است . برای رسیدن به محل کارت با تاکسی خیابان ها را گز می کنی.ماه رمضان نزدیک است و دلت می خواهد امسال را دیگر یک برنامه حسابی بریزی برای "سر سفره ی  خدا نشستن ".
در بین شلوغی افکارت گه گاه تابلو هاو بنر ها  را هم می خوانی . . .

"جشن رمضان همراه با حضور خوانندگان خوش صدا ..."

تعجب میکنی . تا یادت بوده ماه رمضان عجین بوده با ذکر و یاد خداوند و قرائت قرآن. خنده ات می گیرد ،که به جای قاری نوشته اند خوانند. اما دوباره دقیقتر که می شوی می فهمی که نه! درست نوشته اند .اتفاقاً منظور همان خوانندگان خوش صداست .
جشنی از همان مدل جشن های اعیاد مذهبی صدا و سیما !
کمی جلوتر که می روی نوشته ی روی یک بنر  نظرت را جلب می کند :

"حجاب تلأ لو شبنم بر چهره زن است"

و در کنارش نقاشی محو دختری شال به سر که گوشه های شالش در باد رها شده و یک کلاسور به دست دارد !
هنوز از آن شوک درنیامده می افتی در این شوک جدید!
حرصت می گیرد از این ابداع های بی فکر و بی تدبیر .شاید هم از روی فکر و تدبیر !
کجای شبنم نماد حجاب است ! شبنم زیبایی برگ گل را دو چندان می کند . حجاب تعاریفی دارد که هیچ کدامش در قالب شبنم نمی گنجد اصلا این شال رها شده در باد کجایش نماد حجاب است ... .
حالت گرفته. چشم از خیابان می گیری و گوش به رادیو می سپاری .مجریِ خوشحالِ رادیو ، دارد از خنک شدن هوا می گوید :

" این چند روزه تهران برای ما سنگ تموم گذاشته . هوای به این خنکی تا حالا سابقه نداشته . واقعا باید از تهران ممنون باشیم . ما رو حسابی شرمنده کرده با این هوای خوبی که بهمون داده . امسال تابستون تهران به یادماندنی شده. تهران دستت درد نکنه !..."

نا خود آگاه یاد همانی می افتی که زنگ زده بود هواشناسی و گفته بود :دستتان درد نکند هوای امروز خیلی خوب بود ! اما این بار دیگر نمی خندی .
گریه ات می گیرد . دلت می سوزد برای شهری که آنقدر در ادعا و دنیا غرق شده که حتی شبهای ماه رمضانش را هم با تور تهرانگردی و سینمای از افطار تا سحر می گذراند ....
به مقصدت رسیده ای . پیاده می شوی . کنار کیوسک روزنامه فروشی می ایستی تا روزنامه ای بخری . هنوز دلت گرفته است اما جمله پیرمرد رمق رفته را باز می گرداند :

"انگار امسال خدا داره برای مهمونهاش آبپاشی می کنه . می بینی چه هوایی برامون درست کرده . خدایا مهربونیت  رو شکر ."

قیافه اش را نمی بینی اما امیدوار می شوی به صدا هایی که بدون تابلو و ادعای کار فرهنگی مشغول پررنگ کردن نام خدا در شهر هستند .باز هم به فکر برنامه ریزی می افتی .
می خواهی برنامه ای بریزی برای ماه رمضان در شهری که هواداران واقعی خدایش هنوز هم غریبانه یادش را زنده نگه می دارند  .