سفارش تبلیغ
صبا ویژن

88/10/5
1:31 عصر

خاکستری ها

بدست شروق (z_m) در دسته بصیرت، فتنه، ولایت فقیه، روز قدس

بسم رب المخلصین
1-جنگ تبوک بود . جنگ با رومیان . موسم نبرد بود و ثبت نام در لشکر رسول الله . مال ومنالش زیاد بود و دل کندن از این دنیا برایش سخت . به محضر رسول الله رسید و گفت : یا رسول الله میدانم که جهاد واجب است و شهادت در راه خدا زیبا. اما چه کنم . نقطه ضعف من زن ها هستند و می گویند که روم هم پر از دختران زرد (بنات الاصفر، کنایه از دختران موطلایی ) . می ترسم در این جنگ شرکت کنم و عنان نفسم از کف برود من را در چنین فتنه ای نیانداز  ( و منهم من یقول ائذن لی و لاتفتنی ). به خیال خودش می خواست در فتنه نفس نیافتد . غافل از اینکه در امتحان بزرگتری رد شده بود . امتحان گذشتن از همه چیز در راه خدا . بهانه ای پیدا کرده بود برای نرفتن به پیکار دشمنان خدا و غافل بود از روزی که پرده ها بیافتند و نیت حقیقی هر چیز آشکار شود (الا فی الفتنه سقطوا و ان جهنم لمحیطه بالکافرین )

2-حسین نماد تمامیت حق بود و یزید نماد تمامیت باطل . لشکر غریب و خلوت حسین آیینه تمام سفیدی های عالم بود و لشکر پر تعداد یزید آیینه تمام سیاهی های  عالم . و کربلا صحنه نبرد این دو . اما بازیگران صحنه عاشورا دیگرانی هم بودند . دیگرانی به رنگ خاکستری. دیگرانی که به خیال خودشان نقشی در این صحنه نگرفته بودند اما بدترین نقش  را بازی کردند . نقش تماشاچی ... .
 عرصه عرصه احیا ارزشها بود و ندای حسین که هل من ناصر ینصرنی .  پیغام رسیده بود و تکلیف مشخص . اما افسوس از حجابی که نماینده شیطان بود و دلهای غبار گرفته را تاریک کرد تا روشنای حقیقت دعوت حسین را نبینند . گروهی به عشق مال و قدرت به لشکر یزید پیوستند و اکثریت ، خاموش نشستند تا نوه رسول خدا را در کربلا به خاک وخون بکشند . نام عرصه را فتنه نهادند و خواستند که در این فتنه دستی نداشته باشند غافل از اینکه خود آفریننده فتنه حقیقی شدند . فتنه سکوت در برابر باطل . فتنه ای که درمانش خون بود . خون پاکترین بندگان خداوند . خونی که در دل تاریخ ریشه دواند تا فریاد حسین  و ندای هل من ناصرش را به گوش آیندگان برساند و صحنه کربلا تکرار شود و نقش ها باز هم تقسیم شود .

3- آن روز ها شعار حرکت جبهه ها نوای حسین بود . شب های عملیات دور هم جمع می شدند و دم می گرفتند : " نسیمی جانفزا می آید / بوی کرب و بلا می آید ". سربند یا حسین می بستند و عشقشان رسیدن به کوی حسین بود . آنان شاگردان حقیقی مکتب حسین بودند و دلهای بی غبارشان درس حسین را به درستی دریافته بود . وبا خون خود  ندای هل من ناصر ینصرنی حسین زمانشان را پاسخ گفتند و آخرین بند وصیت نامه هایشان امضا زدند که :" پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت آسیبی نرسد " .

4- روز قدس پارسال را هر گز فراموش نمیکنم . آمده بودیم تا مثل هر سال به دعوت خمینی کبیر لبیک بگوییم . دعوتی که ریشه در آموزه های عاشورا داشت . که فریاد برائتمان را بر سر یزید زمان بکشیم و باز هم شعار حسین را زنده کنیم که هیهات من الذله . اما با تعجب آدم هایی را دیدیم که نوار سبز ( که همیشه برایمان نماد حسین و آل پیغمبر بود ) بسته بودند در ماه روزه داری آب می نوشیدند ، فریاد" مرگ بر باحجاب "،" مرگ بر بسیجی" و " نه غز نه لبنان جانم فدای ایران " سر می دادند  . مانده بودیم رنگ سیدیشان را باور کنیم یا تیپ و منش آمریکاییشان را !

3- کل یوم عاشورا وکل ارض کربلا و این ندای حقیقی تاریخ است . فرقی نمی کند که در چه زمانی باشی و یا در کجا. همیشه یاران حسین هستند که ندای "هل من ناصر ینصرنی" اش را فریاد می کنند . کافی است دل را صاف کنی و غبارش را بزدایی تا نور دعوت ربانی را  ببینی . همیشه فتنه ای هست و همیشه نقش ها تقسیم می شود . نقش بی نقشی نداریم . انتخاب با توست یا حسینی می شوی یا یزیدی . غیر از این انتخاب دیگری نداری . سکوت در هنگام دعوای حق و باطل ، باطل بودن است . امروز فتنه در جریان است و نوبت بازی من و توست . نقش ها تقسیم می شود و انتخاب با خودمان است و خدا کند که بصیرت به فریادمان برسد  و به اسم تماشاچی و سکوت ،  در جرگه رد شده گان امتحان الهی قرار نگیریم .