• وبلاگ : شروق
  • يادداشت : زبان قاصر و يک دل ابري !
  • نظرات : 2 خصوصي ، 13 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    شاعرش کيه؟ ف.م. ؟!
    پاسخ

    اقاي برقعي
    جواني با چاقو وارد مسجد شد و گفتبين شما کسي هست که مسلمان باشد ؟همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد ، بالاخره پيرمردي با ريش سفيد از جا برخواست و گفت آري من مسلمانمجوان به پيرمرد نگاهي کرد و گفت با من بيا ، پيرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمي از مسجد دور شدند ، جوان با اشاره به گله گوسفندان به پيرمرد گفت که ميخواهد تمام آنها را قرباني کند و بين فقرا پخش کند و به کمک احتياج دارد ، پيرمرد و جوان مشغول قرباني کردن گوسفندان شدند و پس از مدتي پيرمرد خسته شد و به جوان گفت که به مسجد بازگردد و شخص ديگري را براي کمک با خود بياوردجوان با چاقوي خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسيدآيا مسلمان ديگري در بين شما هست ؟افراد حاضر در مسجد که گمان کردند جوان پيرمرد را بقتل رسانده نگاهشان را به پيش نماز مسجد دوختند ، پيش نماز رو به جمعيت کرد و گفت چرا نگاه ميکنيد ، به عيسي مسيح قسم که با چند رکعت نماز خواندن کسي مسلمان نميشود
    سلام
    وبلاگ مفيد و ارزشمندي داريد
    يا حق
    «الگوي تحول در علوم انساني در گزارش هواشناسي امروز»
    کليک رنجه بفرماييد

    پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله وسلم) فرمود:

    «خوشابه حال آنکه قائم خاندان مرا درک کند در حالي که پيش از دوران قيام ، به او و امامان قبل از او اقتدا کرده و از دشمنان ايشان، اعلام بيزاري کرده باشد. آنان دوستان و همراهانِ من و گرامي ترينِ امت من، در نزد من هستند
    نظر براي پ.ن: من هم!
    اگر شاعر بودم حسين قلمم را نذر تو ميکردم و تا هميشه برايت عاشقانه مي سرودم!
    توي مدرسه صدايش مي زديم «حسين عشقي» يادم نيست چرا. با هم رفتيم جبهه. با هم رفتيم تخريب. يک بار که رفته بوديم براي شناسايي و معبر زدن، رفت روي مين. بدون حسين برگشتم. توي دفترچه خاطراتم نوشتم « حسين عشقي به عشقش رسيد»
    السلام عليک يا اباعبدالله الحسين
    التماس دعا
    سلام. شعر قشنگي بود.
    ضمنا چطوري مطالب در خبرنامه پارسي بلاگ به نمايش گذاشته مي شود؟ ممنون مي شوم اگر راهنمايي بفرماييد.
    با تشکر
    باز اين چه شورش است که در طوفان واژه هاست ...
    و کاش من نيز شاعر بودم ...